ابراز احساسات

ابراز احساسات و بیان نیازها پیوستگی نزدیکی به هم دارند. برای ابراز احساسات در زندگی زناشویی در درجه اول به احساس خود آگاه شده و فرد دیگر را نیز از تجربه ی هیجانی خود، آگاه می‌کنیم. دربیان نیازها با این آشنا می‌شویم که چگونه با گفتن احساسات، خواسته‌های خود را با همسرمان درمیان بگذاریم. همان طور که اشاره شد اولین گام، آگاهی به احساسی است که سمت شما می‌آید.

اغلب احساسي مانند شادی، ذوق‌زدگی، در برگرفته‌شدن یا آرامش به شکلی خوشایند تجربه‌می‌شود. حس های اضطراب و ناامنی، خشم و نفرت یا غم و ناامیدی اغلب ناخوشایند است. گام بعدی توجه به تغییراتی است که در بدن تجربه می‌کنید. مثلا وقتی پیامک جریمه را مشاهده می‌کنید ممکن است دچار تپش‌قلب‌شده و احساس نیاز به‌ تنفس عمیق کنید. یا وقتی همسر شما بدون‌هماهنگی به‌وسایل شخصی‌تان دست‌بزند دچار خشم شده و آن‌را به شکل انقباض در عضلات دست و بازو یا حس گرما در قفسه‌سینه تجربه کنید. برای احساس ها می‌توانیم رنگ! اندازه، شکل، شدت یا حرف هم قائل شویم ! مثلا غم ممکن است شبیه یک دایره‌سیاه‌رنگ بزرگ دیده‌شود وحرف آن این است که “از جایت تکان‌نخور چون هیچ‌کاری ارزش و آینده ندارد”! برای تجربه های حسی بهتر است نامی ‌انتحاب کنیم :

  • مثلا احساس های پایه مانند غم، خشم، ترس و شادی. گاهی ترکیبی از احساسات را تجربه می‌کنیم
  • مثلا دلشوره که می‌تواند ترکیبی از بیم و امید باشد یعنی ترس و شادی یا حسرت و افسوس که شکلی از غم با فقدان چیزی است که می‌توانست در دسترس ما باشد. هرچه بیشتر به توصیف احساسات بپردازید در بیان آن موفقتر خواهید بود

برای بیان احساسات در روابط زناشویی ۶ جزء کلیدی را بهتر است بیان کنیم :

  • اولین جزء بیان کلمه کلیدی یا نامی است که روی احساس می‌گذاریم :

خشمگین، دلسرد، ذوق‌زده، پرانرژی، غمگین یا ترسیده و نگران

 

  • جزء دوم، توضیح‌دادن این احساس است :

احساس می‌کنم یه سختی نفس می‌کشم و آینده ی این جریان را تیره و تار می‌بینم

پر از خشم هستم، عضلاتم فشرده است و انرژی زیادی دارم که داد بزنم.

 

  • جزء سوم توجه به شدت آن است :

بیشترین غمی‌هست که تا حالا تجربه کردم ( شدید)

دلگیرم ولی زیاد نیست ( متوسط)

کمی ناراحتم (خفیف)

 

  • جزء چهارم مدت زمانی است که این تجربه را دارید

در همین لحظه، از دیروز یا از چندهفته‌قبل و یا چه‌زمان‌هایی این تجربه بیشتر است:

از صبح تا حالا

از هفته قبل

هر روز عصرها دچار این حس میشم

 

  • جزء پنجم یادآوری چنین احساسی در گذشته است:

مشابه دوران بارداری‌ام که بچه سقط شد،

مشابه سال قبل که ورشکست شدیم

روز اول مدرسه هم همین قدر می‌لرزیدم

 

  • جزء ششم آگاهی‌دادن به علت این احساس است

دقیقآ چه چیزی چنین حسی را ایجادکرده‌است و چگونه؟ باید دقت کنیم اینجا به رفتار اشاره‌می‌کنیم نه به خود فرد

این‌که بدون اطلاع قبلی ، دعوت  دوستت را قبول کردی ( به جای اینکه بگوییم: یک دیکتاتور هستی) فکر کردم برات مهم نیستم (چگونگی)

یک ساعت دیرتر از قرارمون خونه اومدی (به جای اینکه بگوییم : سر به هوا) و من فکر کردم تصادف کردی (چگونگی)

تاکید می‌شود در اینجا ما از برچسب‌زدن به فرد دیگر پرهیز می‌کنیم و دقیقآ آدرس جایی‌را می‌دهیم که ایراد در آن‌جاست.

بنابراین اگر بخواهیم مجموع این ۶ جزء را در مثالی بیاوریم به این شکل است:

من دلسرد شدم (نامیدن). سرم سنگینه و یک حالت بی حسی توی پاهام تجربه می‌کنم انگار پشتم خالی شد و امیدواریم کم شد ( توضیح) البته این حس شدید نیست اما درگیرم کرده ( شدت )  . از صبح که صاحبخونه بهم برای اجاره تذکر داد اینجوری شدم ( مدت ) این حالت را صبح هایی که امتحان داشتیم و بابا منو دیر می‌رسوند تجربه می‌کردم ( حس مشابه در گذشته)  امروز هم حس کردم به خاطر اشتباهی که من نقشی درش نداشتم دارم سرزنش میشم ( چگونگی بروز این حس)

یک نظر بگذارید