از دید روانشناسی، ازدواج یعنی پیوندی عاطفی، اجتماعی و روانی بین دو نفر که در آن، طرفین برای همراهی، حمایت و رشد مشترک متعهد میشوند. اما نکته اینجاست که تعریف ازدواج در طول تاریخ دستخوش تغییرات زیادی شده است. اگر در گذشته، ازدواج بیشتر به عنوان یک واحد اقتصادی یا سیاسی برای کنترل ارث و تقویت پیوندهای خانوادگی در نظر گرفته میشد، امروزه معنای آن بسیار عمیقتر و انسانیتر شده است.
امروزه، ازدواج فقط به معنای برطرف کردن نیازهای جنسی، عاطفی یا اجتماعی نیست. مردم از ازدواج محبت، امنیت روانی، درک متقابل و رشد فردی میخواهند. در واقع، ازدواج به یک سفر درونی و بیرونی تبدیل شده که دو نفر را در مسیری قرار میدهد تا با چالشهای زندگی کنار بیایند و در کنار هم به رشد برسند.
از نظر روانشناسی، ازدواج یک قرارداد روانی و عاطفی است که به افراد فرصت میدهد تا در کنار یکدیگر، حس تعلق، عشق، تعهد و همدلی را تجربه کنند. این تعریف به ما یادآوری میکند که ازدواج چیزی فراتر از یک مراسم یا امضای سند است؛ بلکه پیوندی است که با احساسات، ارزشها و دیدگاههای مشترک شکل میگیرد.
همونطور که میدونید همه کارهایی که در زندگی انجام میدیم برای یه هدف مشخصه. که این موضوع درباره ازدواج هم صدق میکنه. پس مهمه قبل از ازدواج به اهدافتون فکر کنید و از خودتون بپرسید که چرا دارم به ازدواج فکر میکنم؟ و چه توقعات و انتظاراتی از زندگی مشترک دارم؟ عدم وجود هدف مشخص و عدم آگاهی از فلسفه زندگی مشترک منجر به بروز مشکلاتی در تداوم و ثبات رابطه میشه که امروزه بیشتر زوجین باهاش دست و پنجه نرم میکنن. که البته این مشکلات در بین زوجهایی که هم مسیر نیستند و درک مشترکی از مفهوم ازدواج ندارن، طبیعیه.
حالا این هدف و دلیل ازدواج برای هر فردی با توجه به شرایط و عقایدش متفاوته. مثلا ما به عنوان افراد مسلمان باید به فلسفه ازدواج در اسلام توجه داشته باشیم. دین اسلام تاکید میکنه که انسانها جفت آفریده شدند تا منبع عشق و راحتی برای همدیگه باشند. ما زن و شوهر رو مثل لباسهایی میدونیم که باید عیب ها و نقص های همدیگه رو بپوشونن و به همدیگه زیبایی ببخشیم. این همون رسیدن به کمال انسانیه که باید در ازدواج هم به دنبالش باشیم که ممکنه با فلسفه ازدواج در غرب متفاوت باشه.