مسائل حقوقی اجرائیه

وجه التزام چیست؟

وقتی دو نفر، قراردادی می بندند که شرایط صحت معامله نیز در آن، رعایت شده، قرارداد، بین آن ها لازم الاجرا می باشد. یعنی دو طرف، مکلف و موظف به اجرای آن هستند. طرفین قرارداد، می توانند، هر شرطی که باطل نبوده یا مبطل قرارداد نباشد را، در قراردادهای خود، درج کنند. یکی از شروطی که طرفین قرارداد، به طور معمول، در قراردادهای مالی، جهت تضمین حقوق خود و جلوگیری از ورود خسارت و ضرر، ذکر می کنند، شرط وجه التزام است. وجه التزام، شرطی است که به موجب آن، مبلغی پیش بینی می شود تا در صورت استنکاف متعهد از انجام مسئولیت قراردادی خود یا تاخیر در انجام آن، به طرف دیگر قرار داد بپردازد. در بیان فقهی، وجه التزام، مطابق زیر، تعریف شده است: "مبلغی است که متعاقدین، در حین انعقاد عقد، به موجب توافق (خواه ضمن همان قرارداد اصلی، خواه به موجب موافقت مستقل، که در این صورت باید پیش از بروز تخلف متعهد از تعهد باشد)، به عنوان میزان خسارت (مادی یا معنوی) محتمل الوقوع ناشی از عدم اجرای تعهد و یا ناشی از تاخیر در اجرای تعهد، پیش‌بینی کرده و بر آن توافق کنند. چنین توافقی، هرگاه به صورت شرط ضمن عقد باشد، شرط جزاء یا شرط کیفری نامیده شده است. " در واقع، وجه التزام قراردادی، جریمه دیرکرد اجرای قرارداد در غیر موعد مقرر یا خسارت عدم انجام قرارداد، به طور کل می باشد که حتما باید، به عنوان یک شرط مورد توافق، توسط دو طرف قرارداد، پذیرفته شده باشد. شرط وجه التزام، می تواند ضمن قرارداد اصلی باشد یا به موجب توافقی مستقل از قرارداد، شرط شده [...]

ارکان عقد بیع چیست؟

مطابق قانون مدنی، بیع، اعم از بیع یا معامله سلف یا سایر انواع بیع، عبارت است از: "تملیک عین به عوض معلوم." بیع، عقد خرید و فروش است و از جمله عقودی است که در قانون مدنی، به آن پرداخته شده است. در پاسخ به پرسش ارکان عقد بیع چیست، باید گفت: هر عقد، ارکانی دارد که برای صحت وقوع آن عقد، باید تمامی آن ارکان، موجود باشد. عقد بیع نیز، دارای ارکان مخصوص به خود است و برای اینکه عقد بیع ، من جمله بیع شرط واقع شده، صحیح باشد، تمامی این ارکان باید موجود باشند. این ارکان عبارتند از: - ایجاب و قبول: نمایانگر قصد و اراده طرفین است. - خریدار و فروشنده: طرفین معامله در عقد بیع می باشند که به خریدار، مشتری و به فروشنده، بایع نیز می گویند. - مال فروخته شده: مالی است که در عقد بیع، توسط بایع، مورد معامله قرار گرفته است. - ثمن: بهایی است که در ازای مال مورد معامله، از سمت مشتری، به بایع پرداخت می شود.

قولنامه چیست؟

قولنامه، از دو واژه قول و نامه، تشکیل شده است. از ترکیب این دو کلمه، متوجه می شوبم که معنی قولنامه چیست. متن قولنامه، سندی است که در آن، تعهد و یا قولی نوشته می شود. ماده 10 قانون مدنی، اشعار می دارد: "قراردادهای خصوصی، نسبت به کسانی که آن را منعقد نموده اند، در صورتی که مخالف صریح قانون نباشند، نافذ است". در واقع،قولنامه که به آن پیش قرارداد یا وعده قرارداد هم گفته می شود، قراردادی است که بر اساس آن، دو طرفی که می خواهند در آینده، باهم عقد بیع منعقد کنند، متعهد می شوند، در زمان مشخصی، به تعهد خود، یعنی انتقال مال به دیگری عمل کنند. هدف از تنظیم قولنامه، این است که دو طرف قرارداد، مطمئن باشند که طرف مقابلشان، به تعهد خود، برای بستن عقد بیع و انتقال مال، متعهد است. زیرا معمولا، هدف از تنظیم قولنامه و انعقاد آن، برای افراد، این است که یک سری مقدمات را برای بستن قرارداد خرید و فروش، مثل پرداخت عوارض و مالیات، دریافت مجوز از شهرداری و سایر موار را فراهم کنند. - ویژگی های قولنامه اولین ویژگی قولنامه ها، این است که قرارداد لازم و غیر قابل فسخ است و تنها، در صورت وجود حق فسخ و خیارات قانونی، طرفین می توانند، اقدام به فسخ آن نمایند. دومین ویژگی قولنامه ها اعم از قولنامه زمین یا خانه، این است که سندی عادی است و شامل ویژگی های اسناد عادی می باشد. از جمله اینکه؛ قابلیت ارایه در محاکم در مقام دفاع یا اقامه دعوا، به عنوان سند را[...]

طلاق در زندگی امام حسن علیه السلام

یکی از آفت‌های بزرگ و ویرانگری که متأسفانه متوجه منابع حدیثی اسلام شده است، جعل حدیث و داخل کردن آنها در بین احادیث صحیح است که به انگیزه‌های سیاسی، مذهبی و ... که گاه به هدف پیراستن شخصیت‌های منفور و آلوده حکام اموی و عباسی و گاه برای تخریب و ضربه زدن به شخصیت‌های ارزش‌مند انجام گرفته است. به همین جهت تشخیص احادیث صحیح از جعلی کار بسیار مهم و دشواری است. امام حسن مجتبی(ع)، از شخصیت‌هایی است که هدف آماج احادیث مجعول قرار گرفته، اما دشمنان این‌بار ایشان را به تعدّد ازدواج و بسیاری طلاق متهم کرده‌اند! اتهامی که بی‌اساس بودن آن درباره شخصیتی همانند امام حسن مجتبی(ع) کاملاً واضح است. در بعضی از این روایات چنین آمده است: الف. امام علی(ع) به مردی که در مورد خواستگاری حسن، حسین و عبداللّه‏ بن‏ جعفر از دخترش با ایشان مشورت می‌کرد، فرمود: «بدان! حسن، بسیار طلاق می‌دهد. دخترت را به حسین تزویج کن؛ زیرا برای دخترت بهتر است».[1] ب. امام صادق(ع): «حسن بن‏ علی پنجاه زن را طلاق داد. تا آن‌که حضرت علی(ع) در کوفه بپا خاست و فرمود: ای کوفیان! به حسن دختر ندهید؛ زیرا بسیار طلاق می‌دهد. مردی بر پا خاست و گفت: به خدا سوگند، چنین می‌کنیم. او فرزند رسول خدا(ص) و فاطمه(س) است، اگر خواست همسرش را نگه می‌دارد و اگر نخواست طلاق می‌دهد».[2] ج. امام باقر(ع): «علی(ع)، کوفیان را مخاطب ساخت و فرمود: به حسن زن مدهید؛ زیرا بسیار طلاق می‌دهد».[3] در بعضی از کتب اهل سنت نظیر: انساب الاشراف،[4] قوت ‏القلوب،[5] شرح نهج‏ البلاغه[...]

طلاق در زندگی پیامبر و ائمه

این موضوع از چند جهت قابل بحث است که خلاصه کلام در آن چنین است: اولا: اگرچه در بعضی از منابع اسلامی ازدواج مورد تشویق و ترغیب قرار گرفته و طلاق نزد خدا مبغوض ترین حلال ها شمرده است، اما در مواردی که چاره ای از آن نباشد می توان بدان اقدام کرد و گر نه زندگی زنا شویی به جهنم تبدیل خواهد شد. ثانیا: بعضی از افراد تلاش کرده اند تاریخ زندگی پیامبر گرامی اسلام (ص) را مبهم و مشوه نمایند، تا به صورت روشن و واضح به ما نرسد و در این زمینه تا حدی نیز موفق شده اند به همین جهت می بینیم روایات در بعضی از مباحث مضطرب بوده و مطالب مختلفی را نقل کرده است، از جمله در بحث رابطه آن حضرت و همسرانش، ولی این بدان معنا نیست که که شناخت حقیقت در این زمینه محال باشد، بلکه با مطالعه دقیق و علمی موضوع در قرآن و سنت، می توان به حقیقت دست یافت. به همین جهت می گوییم: قرآن کریم به صورت عام و برای همگان طلاق را جایز شمرده است و در بعضی از آیات نیز تصریح کرده است که پیامبر اکرم (ص) نیز از چنین حقی برخوردار است، و اگر او یکی از همسرانش را طلاق بدهد با شرع مخالفت نکرده است. این از ناحیه حکم الهی، ولی آیا چنین اتفاقی در زندگی پیامبر اکرم (ص) افتاده یا نه؟ با مراجعه به کتب حدیث و سیره در می یابیم که عبارات مورخان در این مسئله آن قدر مختلف است که نمی[...]

دیدگاه شهید مطهرى درباره طلاق

استاد مطهرى می فرماید: از نظر اسلام منتهای اهانت و تحقیر برای یک زن اینست که مرد بگوید من تو را دوست ندارم، از تو تنفر دارم، و آنگاه قانون بخواهد بزور و اجبار آن زن را در خانه آنمرد نگهدارد. قانون میتواند اجبارا زن را در خانه مرد نگهدارد، ولی قادر نیست زن را در مقام طبیعی خود در محیط زناشوئی، یعنی مقام محبوبیت و مرکزیت نگهداری کند. قانون قادر است مرد را مجبور به نگهداری از زن و پرداخت نفقه و غیره بکند، اما قادر نیست مرد را در مقام و مرتبه یک فداکار و بصورت یک نقطه "گردان" در گرد یک نقطه مرکزی نگهدارد. از این رو هر زمان که شعله محبت و علاقه مرد خاموش شود ازدواج از نظر طبیعی مرده است. اینجا پرسش دیگری پیش می آید و آن اینکه اگر این شعله از ناحیه زن خاموش بشود چطور؟ آیا حیات خانوادگی با از میان رفتن علاقه زن بمرد باقی است یا از میان میرود؟ اگر باقی است چه فرقی میان زن و مرد است که سلب علاقه مرد موجب پایان حیات خانوادگی میشود و سلب علاقه زن موجب پایان این حیات نمیشود؟ و اگر با سلب علاقه زن نیز حیات خانوادگی پایان می یابد پس در صورتیکه زن از مرد سلب علاقه کند باید ازدواج را پایان یافته تلقی کنیم و به زن هم مثل مرد حق طلاق بدهیم. جواب اینست که حیات خانوادگی وابسته است به علاقه طرفین نه یک طرف. تنها چیزی که هست روانشناسی زن و مرد در این جهت متفاوت[...]

چرا حکم طلاق به دست مرد است؟

این سؤال با انگیزه هاى متفاوت، پیوسته متوجه قوانین اسلامى است مى شود که چرا و به چه دلیل اختیار طلاق تنها به مرد داده شده. این انتقاد رایج را مى توان از جهات گوناگون پاسخ گفت: بر فرض اینکه پذیرفته باشیم به مرد حق داده شده تا قادر باشد به هر دلیل - موجه یا غیر موجه - همسر خود را طلاق دهد، اولا، قضاوت درباره قوت و ضعف قانون باید در مرحله اجرا باشد نه در تئورى و فرضیات. ثانیا، اگر مراجعه اى به شرایط و زمان تشریع این حکم داشته باشیم خواهیم دید که اعطاى چنین اختیارى به مرد همراه با سوء استفاده از این حق نبوده و در زمان پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله که به شهادت آیات و روایات و اسناد تاریخى، زنان مى توانستند ایرادات و انتقادات خود را از عملکرد مردان به پیامبر صلى الله علیه و آله منعکس سازند، به سندى برخورد نمى کنیم که از سوء استفاده شوهران خود از این حق وسیع شکایت و تظلم کرده باشند و خواهان لغو و یا محدودیت آن شده باشند. دلیل آن هم این است که به خاطر تأثیر معنوى حضور پیامبر صلى الله علیه و آله در جامعه و برخوردارى مردان و شوهران از تعهد، سوء استفاده اى صورت نمى گرفت و از این بابت فشارى از جانب زنان بر حکومت وارد نمى شد. اگر پذیرفته باشیم که سپردن طلاق به مرد، با هدف حفظ خانواده و جلوگیرى از انحلال آن صورت گرفته وسیله اى براى تبدل دایمى همسر و هوسرانى[...]

تدابیر اسلام براى پیشگیرى از طلاق

الف - وضع حدود شرعى و محدودیتهاى اجتماعى:  تأکیدهاى اسلام بر حفظ پوشش مناسب براى زن و مرد در برابر بیگانه، رعایت حدود شرعى در برخوردهاى دو نامحرم، پرهیز از اختلاط و برقرارى روابط دوستانه بین زنان و مردان بیگانه در راستاى پیشگیرى از این خطر اجتماعى معنادار مى شود و بر خلاف آنچه برخى تصور یا القاء مى کنند هدف، ایجاد محدودیت و محرومیت نیست، بلکه ایجاد امنیت و مصونیت است اسلام با وضع قوانینى به ساماندهى سالم ارتباطات اجتماعى افراد مى پردازد و نتیجه عمل به آن احکام، جایگزینى آرامش به جاى تلاطم و هیجان و بهره بردارى جامعه از حداکثر توان و استعدادهاى زنان و مردان و جوانان خود مى باشد. ب - ایجاد انگیزه هاى روانى:  به جز این در تعالیم دینى و آموزه هاى رهبران معصوم دین، به شدت طلاق نکوهش مى شود و با تعبیرى همچون «ابغض الحلال» و درباره کسانى که با اصلاح و برطرف کردن اختلافات خانوادگى مانع از فروپاشى آن مى گردند و موجبات بقاى آن را فراهم مى آورند، نیکوترین تعابیر به کار گرفته مى شود. در معاشرتها و حتى در زمان کدورت و نقار بین زن و مرد، کرامت و فضیلت انسانى فراموش نگردد. نسبت به عملکرد غیرمسؤولانه و بولهوسانه مردانى که مرتبا در فکر تجدید فراش و تعویض همسر مى باشند با اطلاق «متذوق» و «ملعون» اعتراض و موضع گیرى مى کند. چنین تعابیرى منجر به زمینه سازى فکرى و روانى در جامعه مى گردد که به هر حال به زنان و مردان طلاق گرفته به چشم انکار[...]

مواردى که مبغوضیت طلاق را کاهش مى دهد

شکى نیست که در مواردى امر طلاق را مى توان آسانتر پذیرفت. مانند: طلاقى که به خاطر بیماریهاى جسمى سرایت کننده، بیمارى روانى، کمبود جنسى، بد اخلاقى، بد دهنى، بى توجهى به جنبه هاى عفت و پاکدامنى، معاشرتهاى ناروا، عقیم بودن، شرارتها، اعتیادها، بى توجهى به زمینه هاى مذهبى و عقیدتى و... صورت مى گیرد. بى تردید چنین مراقبتهایى باید قبل از ازدواج مورد نظر باشد تا زمینه براى ناسازگاریهاى بعدى فراهم نگردد.

مواردى که مبغوضیت طلاق را افزایش مى دهد

طلاق امرى منفور و مبغوض در نزد خداست؛ ولى مواردى وجود دارد که اگر در آن، طلاق صورت گیرد، مواجه با مبغوضیت و نفرت بیشتر خواهد شد. در ذیل نمونه هایى را بیان مى کنیم: الف) طلاق زنى که گناهى را مرتکب نشده است. ب) طلاق به خاطر این که همسر دیگرى انتخاب کند و هوس خود را اقناع نماید؛ به عبارت دیگر به خاطر تنوع طلبى و هوس بازى از همسرش جدا شود. ج) طلاق همسر به خاطر ازدواج با فردى زیباتر. د) طلاق زنى که در همه حال با شوهرش سازش داشته و با فقر و بدبختى او ساخته و شکوه اى نکرده است. ه) طلاق زنى که از شوهر خود فرزندى دارد و پس از طلاق، فرزند بى سرپرست مى شود. و) طلاق زنى که در حال بیمارى است و ممکن است بر اثر آن حالش وخیمتر شود.
صفحه 5 از 207 نتیجه